Monday, February 14, 2011

شب بیست و پنج بهمن


از ساعت 10 تا  11 شب ناحیه مرکزی تهران را از  م. امام حسین تا صادقیه و بعد به سمت میدان آزادی  و خیابان آزادی تا انقلاب را گشتیم.
مشاهداتم رو از میادین و خیابانهای اصلی  اضافه خواهم کرد.









موتورهای بدون پلاک در خیابان انقلاب و  آزادی. این بار سرنشینان زن هم همراه دارند

نکته اصلی که دیدم و خیلی هم ناراحتم که چرا اینقدر دیر فهمیدم ون های دستگیری ها بود. از شلوغی جلوی  پادگان مقداد و مدرسه عاصمی ( قبل از شادمان) به سمت خیابان رودکی (سلسبیل) 3 ون نیروی انتظامی  سفید و سبز که شیشه های دودی و سیاه نداشتند به همراه 2 ون سفید حرکت میکردند.
مخصوصا جلوی این مدرسه عاصمی تعداد بسیار زیادی زن و مرد جمع بودند که اول فکرد کردیم  نذری دارن میدن! ولی موتور سواران لباس شخصی که با زن در ترکشون ویراژ میدادن به نظرم اونجا یکی از مراکز ساماندهی شون بود.
 
در ابتدا دیدن این ونها درکنار موتورهای لباس شخصی با دو سرنشین کلاه کاسکت سوار و بعد از اون موتورهای یک سرنشین زن چادری و یک مرد کلاه کاسکت به سر عادی بود !( عادی برای اونها) ولی از داخل هر ماشین ون انتظامی که تمام شیشه هایش رو بخار گرفته بود نزدیک به 7-6 سر به سمت من بود که به طور عجیبی  همه روی هم افتاده بودن.
چهره ها جوان  و کمتر از 25 سال بود. دوست ِهمراه ِ من یک کیف هم در دستهای یکی شون دیده. من ابتدا  به خاطر جو امنیتی فکر کردم پلیس هایی هستند که  در حال تردد هستند و دارن به ما میخندند ولی یکی از این جوانها  وی نشان داد و یکی دیگه بدون صدا  و با حالتی که بشه لب خونی کرد گفت جنبش سبز.
زمانی که ونها از لاین وسط در خیابان آزادی  تقاطع رودکی به  سمت ساختمان مرکز راهنمایی رانندگی پیچید دونفری که روی هم در صندلی آخر ون بودن دستبندهای پلیس سفیدشون رو بالا آوردن.

دستگیر شده ها رو با همکاری پلیس راهنمایی رانندگی در 3 ون انتظامی و 2 ون سفید از لابه لای ترافیک  چراغ قرمز خیابان رودکی به سمت  مرکز راهنمایی رانندگی ( امیدوارم اسم اون ساختمان رو درست گفته باشم. تا جایی که یادمه مربوط به پلیس راهنمایی یا انتظامی بوده اون ساختمان ) هدایت کردند.

متاسفم که به خاطر دوربین تابلو ام نتونسم عکسی بگیرم از اون چهره ها . 1 جوان عینکی با عینکی ته استکانی یادمه.  و یک جوانی که به نظر دستشو از پشت بسته بودن  و داشت زیر فشار کناری ها و از فشار جمعیت به سختی  از شیشه نگاه میکرد.
چهره ها بسیار جوان و شبیه به دانشجو به نظر من آمد.

اگر خانواده ای دستگیری داده  و اگر دانشجویان دستگیری میان دوستانشان هست این ساختمان شاید برای امشب محل نگهداری شون باشه.

من متاسفم که نتونستم عکس و فیلمی بگیرم. و همینطور امروز حضور فعالی نداشتم ولی ناراحتم از دیدن چهره  هایی که برخی شون با خنده نگاهم میکردند و اون پسری که وی نشون داد و برام جنبش سبز رو لب خونی کرد و دستهای دستبند زده. عذاب وجدان دارم

ناراحتم و نا امید از بازاری که برای مالیات هفته ها اعتصاب میکنه و مردمی که به ما چه ...اینا جوونن و سر پر شوری دارن و ... میگن.
نا امید مطلق نیستم ولی ناراحتم. چرا این پسران که روی هم تلنبارشون کرده بودن دستگیر بودن و اون موتور سواران بی سواد با قیافه های دفورمه شون  از لابه لای ماشینها در خیابان آزادی و انقلاب ویراژ میدادند . از اون اکثریت بی روز و این اقلیت پر رو  و زر و زور..